الیویه آسایاس، کارگردان فرانسوی فیلمهای «ابرهای سیلس ماریا» و «دمونلاور» این مقاله درباره «شعبدهباز» ساخته اینگمار برگمان را به زبان فرانسه در شماره اکتبر 1990 مجله کایه دو سینما منتشر کرد، ترجمه حاضر از برگردان انگلیسی این متن توسط استیون سارازین برای کتابچه نسخهی کرایتریون فیلم است.
الیویه آسایاس (ترجمه: حسین عیدیزاده): «شعبدهباز» یکی از مرموزترین فیلمهای اینگمار برگمان است، شاید شاهکار نادیدهاش، یکی از کلیدهای ورود به سینمایش.
بازیگران سیار، ندیمههای عشوهگر، معجون عشق، پایان خوش و اشباح شیطانی – برگمان خودش را به سرگیجهی واگویه خودش فرومیاندازد. او که سوگوار گذشته خویش است، مجموعهای از مضامین همیشگیاش را گرد هم میآورد تا به نتیجه مطلوبش برسد، همگی شخصیتهایش را بازمیخواند، تمامی بازیگرانش را، و همگی بازمیگردند تا نقشی ارائه دهند. همه چیز اینجاست، همه اینجا هستند، اما در آن زیرها، امری آبستره شکل میگیرد، رازآلودگی در قلیان است و شک خودنمایی میکند. چراکه در مرکز این دنیای پویا، این جنکل باروک نشانهها و نمادها، با یک چهرهای آشنا میشنویم، با ساحری به نام وُگلر، اولین سلفپرتره مهم برگمان.
این مولف است که شک او را بلعیده و به سکوت پناه برده است. به انزوا کشیده شده، خودش را از دنیا جدا کرده، با وجدان و شیطانیش روبرو شده. با رازِ هنرش مواجه شده، و تنها خودش میداند چنین چیزی وحود ندارد، که رازی نیست، که پادشاه لباسی بر تن ندارد.
گرفتار شیادی خویش شده، شیادی که هر لحظه ممکن است برملا شود، تنها راه فرارش، آخرین سنگرش کارش است، حیلهگری آن، شیوه و منش آن، وانمود کردن تا آنجا که امکان دارد. چراکه مادامی که میتواند کارش را به دیگران بباوراند، این امکان هست که از هیچ، برون آمده از پوچی، جادو رخ دهد.
شکی نیست که این فیلم یکی از زیباترین تصاویر هنرمند را ارئه میدهد، تصویری که خرد ترسیم نکرده، بلکه معماهای زندگی خصوصی هنرمند به پیش میراندش، ناآگاه از سرشت قدرتش، بنا شده بر ورطه، در چالش مدام برای توضیح و توجیه خودش دربرابر منطق، منطقی که در هیبت مادیگرایی ورگروس نمایان میشود.
ورگروس وسوسهای ندارد جز اینکه دست ولگر را رو کند، در چشم جمع تحقیرش کند، و هدفی شوم و مخفیانی را زیر پوشش حقیقت علمی پنهان کرده است. این مرد سرد و منطقی در ابتدا از وگلر متنفر است برای تمام چیزهایی که وگلر دارد و او یعنی ورگروس ندارد. او به دسترسی وگلر به ابهام و ناشناخته حسادت میکند، چیزی که از آن فراری است، و به همان اندازه حسادت میکند به همسری که وگلر دارد، به ماندا که سخت طالبش است.
ورگروس شکی به دل راه نمیدهد؛ به هنر وگلر باور دارد، متقاعد شده است. اما با این حال از زجرهای وگلر خبر دارد، از شک او آگاه است و میداند که چقدر وگلر را آسیبپذیر ساخته و چقدر تسلط او را کاهش داده است.
در پس این چهره هراسناک، که یکی از تلخترین تجسمهای ترسِ برگمان از نقد و تفسیر است – مسئلهای که جنونآمیز به «شعبدهباز» تزریق کرده است – ما با اولین تجسم شومِ شیطانی روبرو میشویم که در سینمای برگمان میخزیده است، و بعدا هم با همین نام باز او را میبینیم و هر بار ترسناکتر از دفعه پیش، در «تخم مار»، همانطور که گفتم در «شعبدهباز» و البته در «فانی و الکساندر» که بسیار نزدیک است به این فیلم.
درست مثل ورگروسها، وُگلرها هم سینمای برگمان را تسخیر کردند، رویاروی این دو یکی از شاخصهای اصلی سینمای او را شکل میدهد. در «پرسونا»، الیزابت وگلر هم در سکوت به امر هنرمندانه شک میکند. در «ساعت گرگ و میش» هم ورونیکا وگلر ابزار تحقیر نقاشی است به نام یوهان بورگ («ممنونت هستم! بالاخره روسیاه شدم!») و در پایان «پس از تمرین»، همانطور که انتظار داشتیم ارلاند یوزافسون نقش کارگردانی را بازی میکند که نامش هنریک وگلر است.
اما این کشیش اریکسون در «نور زمستانی» است که ابتدا پاسخ شعبدهباز را میدهد، آن هم چهار سال بعد. او هم ایمانش را از دست داده است؛ دیگری چیزی برای گفتن ندارد و فقط محض حفظ ظاهر به کارش ادامه میدهد. اما در این بین، توهم از بین رفته است، شعبدهای در کار نیست، معجزه هم رخ نداده است. حالتهایش در جریان مراسم خود بیانگر این پایان هستند. دین به مناسکی مکانیکی بدل شده است، ولی با این حال امری است ضروری برای معدود آدمهای عاقشدهای که بیشباهت به ما نیستند، آدمهای آزردهای که به آن پناه بردند. اما هیچ چیزی در پس آن نیست، ورای آن چیزی نیست. و این بار، برگمان کاملا از آرمانگرایی جوانیاش جدا شده است. در «شعبدهباز» او این گام را برنداشت. سلطه با وگلر است، او بر ورگروس پیروز میشود، ایمان معنایی دارد، جادو وجود دارد. برگمان «نَه» میگوید، اما او هم دیگر ایمان ندارد.
و با این فیلم رهاییبخش، بهشدت رازآلود، خشن، بیرحم، برگمان اشارهای دارد به کارهای بعدی خودش و خطرها، انتزاع و گسستی که درگیرشان میشود.
این مطلب پیش از این در مجله 24 منتشر شده است