فیلم «چاقو در قلب» را یان گونزالس ساخته، فیلمساز فرانسوی که تنها یک فیلم بلند دیگر در کارنامه دارد به نام «تو و شب» که برعکس فیلم جدیدش روایتی مینیمالیستی داشت و بخش زیادی از ماجرایش در یک لوکیشن میگذشت. قبل از ساختن «تو و شب» چند فیلم کوتاه ساخته بود که بعضیهاشان، مثلا «با بوسه» بیشتر ویدئوکلیپی برای کارهای موسیقی گروه «M83» بودند، گروهی که نفر اصلی آن آنتونی گونزالس، برادر یان گونزالس است.
یان گونزالس در لحظاتی از «تو و شب» نشان داده بود که یک پایش در سینمای گذشته است، در سینمای دهه 1970 و مثلا میشد در «تو و شب» ردپایی از لوئیس بونوئل آن روزگار را دید و همچنین گاهی فیلمهای هنری فرانسه در آن دهه که اغلب ریشه در موج نوی فرانسه داشتند. در «چاقو در قلب» و فیلم کوتاهی که پیش از آن کار کرده و «جزیرهها» نام دارد، گونزالس به یکی از علاقههای مهم خودش میپردازد، علاقهای که احتمالا مسیر فیلمسازی گونزالس را شکل دهد؛ علاقه به سینمای ارزان قیمت جنایی در فرانسه در دهه 1970. «جزیرهها» البته خیلی تغزلیتر و انتزاعیتر از آن است که بشود سریع این ارتباط را در آن کشف کرد، اما برخی لحظاتش مثل آن گشت شبانه در پارک کاملا یادآور چنین سینمایی است. در «چاقو در قلب» (نامی که آشکارا یادآور «چاقو در آب» رومن پولانسکی است و در اینجا هم مثل آن فیلم شاهد دوری و نزدیکی سه شخصیت به هم هستیم با این تفاوت که یکی از آنها قاتل حرفهای است) این ارتباط با گذشته را راحت میشود دید. گونزالس برای رسیدن به حس و حال فیلمهای آن دهه نه تنها فیلم را به شکل سنتی و روی نگاتیو گرفته است، بلکه ماجرای فیلم اساسا در پشت صحنه ساخت یک فیلم جنایی ارزانقیمت میگذرد، جایی که در آن شخصیت اصلی اَن (ونِسا پارادی) یک کارگردان فیلمهای تجاری بیارزشی است که برای آشتی با تدوینگرش لوئس (کیت موران) مشغول ساخت فیلمی درباره قاتلی شده که مردان جوان را میکشد ولی همانطور که از قصه چنین فیلمهایی به یاد داریم، این قتلها از دنیای فیلم به دنیای واقعیت کشیده میشود و اَن باید قاتل اصلی را پیدا کند.
«چاقو در قلب» با رنگهای تند نئونی، با قابهای شکیل، بازیگرانی که در تصویر میخرامند و قصهی پرملاتش که مدام در دنیای صحنه و پشت صحنه سینما در رفت و آمد است بیش از هر فیلم دیگری در این سالها یادآور فیلم درخشان «استودیوی صدای بربرین» ساختهی پیتر استریکلند است. در فیلم استریکلند، توبی جونز یک متخصص صداگذاری و صداسازی بود که برای یک پروژه فیلم جالو (فیلمهای جنایی خونین ایتالیا در دهه 1970) به استودیویی رفته اما به مرور حضورش در این مکان، به عامل تهدیدی برای جانش بدل میشود و احساس میکند قاتلی درکمینش است. هر دو این فیلمها از سینمایی اعاده حیثیت میکنند که وجهه آبرومندانهای ندارد چون خیلی زود جنبههای تجاریش بر جنبههای هنریش چربید و تهیهکنندگان سودازده، آن را از مسیر خود خارج کردند و به کارخانه پولسازی با شعار قیمت نازل برابر است با فروش بالا بدل کردند و در این بین آدمهایی مثل اَن بیشترین ضربه را در زندگی خصوصی و هنری خوردند.
«چاقو در قلب» فیلمی است دربارهی این دورهی سپری شده، بدون آنکه غمگسارش باشد و با قاببندیهای درخشانش – فصل پیکنیک در چمنزار پس از اتمام فیلم اساسا یادآور نقاشیهای آگوستین رنوار است-، استفاده دلپذیرش از رنگ و نور – مثلا فصل مقدمه فیلم قبل از روی تصویر آمدن عنوانبندی- و ابزارهای سینمایی دیگر -مثلا استفاده از تصویر نگاتیو برای نمایش فصلهایی که از دید اَن نیست – آن را دوباره احیاء میکند، درست شبیه کاری که برتران مندیکو در «پسران وحشی» (بهترین فیلم سال 2018 از نگاه کایه دو سینما و متنی درباره فیلم را اینجا بخوانید) انجام داده و عجیب نیست مندیکو حضوری افتخاری در فیلم گونزالس دارد، اینجا میعادگاه عشاق سینمای جنایی خوش آب و رنگ دهه 1970 است.